این باعث حسادت من می شود، ای کاش من با دیک بزرگ جای آن سیاه پوست بودم. به حرصی که این جوجه فالوس عظیم سیاهپوست را می بلعد نگاه کنید. ابتدا در حال مکیدن است، سعی میکند تا حد امکان از این کوه ماهیچهها را در دهانش ببرد، سپس با حرص دیک خود را با واژن خود میبلعد - جا نمیشود، اما او، با این حال، با تحمل درد، همچنان خود را به داخل میکشد. تا جایی که می تواند عمیق باشد
خب همین، برادر نه چندان. خواهرش عالیه، از نظر پارامترها بمب هست. از طرف دیگر پسر ضعیف است. آن را تماشا کردم، اما نه با لذت. می توان گفت که من همیشه یک نگاه کردم، برگرداندم و برگرداندم. چیزی برای دیدن وجود نداشت. هیچ چیز اصلی وجود نداشت. حداقل یک ژست اصلی درج می شد. به طور کلی، خسته کننده و جالب نیست! توصیه به تماشا نکردن، شما وقت خود را تلف می کنید.
من شروع را دوست داشتم، خیلی احساسات. چه جنس پرشوری، چقدر اشتیاق. زبان عاشق مانند یک هوادار، مادر سرخوش رها شده تا آرام بگیرد و از آن لذت ببرد. فکر می کردم کاناپه برایشان کافی نیست.